آقاجری معتقد است؛ عدهای در سه دهه گذشته، علیه حقوق قانونی کارگران در قانون اساسی فعالیت کردهاند و این قانون را سترون نموده و به دور ریختهاند تا روند قانونزدایی نولیبرالیشان کامل شود.
فوتبال و نظام سرمایهداری
چرا به فوتبالیستهای مشهور حقوق بالا ولی به دانشمندان بیولوژی حقوق پایین داده میشود؟ آیا در دوران جدید به محققین بیولوژی توجه بیشتری میشود؟ فراتر از این آیا از طرف دولتها توجه بیشتری به حوزهی بهداشت و درمان خواهد شد؟ پاسخ منفی است زیرا ما در نظام سرمایهداری زندگی میکنیم که تعیین کنندهی این مسائل نه انسان و نیازهای انسانی، بلکه منافعِ سرمایهداران است. بیایید نمونهی فوتبال را بررسی کنیم.
ما بیشتر از اینکه در فوتبال بینندهی ورزش باشیم، بینندهی حضور سیاست و تجارت در فوتبال هستیم که این ذهنیت تاثیر بسیار بد و منفی روی بازیکنان و مربیان میگذارد.
زدنیک زمان، سرمربی باشگاه آ.اس.رم ایتالیا
با گسترش بیماری کرونا و نبود آمادگی برای برخورد با این بیماری، یک دانشمند بیولوژی اسپانیایی در جواب خبرنگاران مبنی بر اینکه چه باید کرد، اینگونه پاسخ داد: «بروید از لیونل مسی و کریستیانو رونالدو جواب را بخواهید به دلیل اینکه ماهانه به هر فوتبالیست ۱ میلیون یورو ولی به دانشمند بیولوژی ۱۸۰۰ یورو حقوق پرداخت میشود.»
چرا به فوتبالیستهای مشهور حقوق بالا ولی به دانشمندان بیولوژی حقوق پایین داده میشود؟ آیا در دوران جدید به محققین بیولوژی توجه بیشتری میشود؟ فراتر از این آیا از طرف دولتها توجه بیشتری به حوزهی بهداشت و درمان خواهد شد؟ پاسخ منفی است زیرا ما در نظام سرمایهداری زندگی میکنیم که تعیین کنندهی این مسائل نه انسان و نیازهای انسانی بلکه منافعِ سرمایهداران است. سرمایهداران در مواجهه با هر پدیدهای فقط و فقط به یک هدف فکر میکنند و آن افزایش سود است؛ خواه این پدیده ورزش باشد یا جنگی خانمانسوز.
در دوران پس از شیوع کرونا، شاید به طور نمایشی شاهد معدود رفتارهای حمایتی نسبت به این حوزه باشیم اما چون سرمایه بنابر ذات خود به سمت سود بیشتر گرایش دارد، بعد از مدتی روز از نو و روزی از نو خواهد شد. در ادامه به طور مختصر علت توجه بیشتر به ورزش حرفهای بالاخص ورزش فوتبال را بر اساس منافع سرمایهداران بررسی نظام سرمایهداری به سمت ارزهای خواهیم کرد.
ورزش جدای از اینکه چگونه تکامل پیدا کرده باشد، وسیلهای برای بهبود کیفیت زندگی انسانها در ابعاد فیزیکی، روانی و اجتماعی است. در نظام سرمایهداری هیچ چیز از ورود به مناسبات کالایی در امان نیست و هدفهای انسانی با هدف سودآوری جابهجا میشوند. به طور مثال ورزش به جای وسیلهای برای بهبود کیفیت زندگی به وسیلهای برای سودآوری، تصاحب ارزش اضافی و جلوگیری از کاهش نرخ سود میشود.
در ضمن از ورزش به عنوان ابزاری ایدئولوژیک و سیاسی بهرهبرداریهای مختلف میشود. سرمایهداری در کنار خود به رویدادهایی بیشترین اهمیت را میدهد که در خدمت انباشت و گسترش آن باشد. به همین دلیل در بین ورزشها به ورزش فوتبال و در بین رویدادهای ورزشی به مسابقات المپیک، جامجهانی فوتبال و جام باشگاههای اروپا بیشترین اهمیت داده میشود که به ترتیب بیشترین زمینه را برای سودآوری مهیا میکنند.
عدهای بر این باورند که ورزش پدیدهای مصرفگرا است و به اسپانسرهای ورزشی که همان سرمایهداراناند به دید خیران ورزشی مینگرند درحالیکه این باور با ذات سرمایهداری در تناقض است. این را نباید فراموش کرد که سرمایهدار جایی که برایش سود نباشد وارد نمیشود مگر سرمایهدار احمقی باشد.
فوتبال و اقتصاد
فوتبال پرطرفدارترین ورزش در کل دنیاست. چیزی حدود ۲۵۰ میلیون فوتبالیست در ۲۰۰ کشور وجود دارند. میتوان گفت که فوتبال در تمام دنیا گوی سبقت را از ورزش اول کشورها ربوده و خود به ورزش اول تبدیل شده است. در ایران نیز مشاهده میشود که تماشاگران مانند گذشته در سالنهای کشتی حضور پیدا نمیکنند ولی ورزشگاههای فوتبال حتی در مسابقات دستههای پایین استانها تماشاگران بسیاری را به خود جلب میکنند. همچنین در ژاپن فوتبال به ورزش اول تبدیل و ورزش سومو به حاشیه رانده شده است.
فراگیری فوتبال در سطح جهان به این علت است که علاوه بر داشتن جنبه بازی و تفریح، به راحتی با چهار آجر و یک توپ میتوان آن را برپا کرد و احتیاجی به مکان یا امکانات خاصی مانند ورزشِ قایقرانی ندارد که بدون رودخانه، دریاچه و قایق امکان انجامش وجود ندارد. فوتبال ذات خشنی ندارد، در حالی که اکثر ورزشها به خصوص بوکس، کشتی کج، کشتی، ورزشهای ترکیبی و … دارای ذات خشنی هستند که اینها علاقمندان خاصی را طلب میکنند.
پرطرفدار بودن فوتبال سبب میشود که علاوه بر تقاضا برای ساختمان، تجهیزات و البسه ورزشی از طرف برگزارکنندگان مسابقات حرفهای، طرفداران این ورزش نیز به دلیل الگو قراردادن فوتبالیستهای محبوب این ورزش تقاضای بزرگی را برای لباسهای تیم و بازیکن محبوب خود ایجاد کنند. برای مثال در ایران تیشرت آبی و قرمز در میان طرفداران فوتبال برای نشان دادن حس وفاداری به تیم محبوب خود بسیار استفاده میشود. این حجم عظیم تقاضا، علاقهی بسیاری برای سرمایهداران برمیانگیزد تا در بخش تولید لوازم ورزشی فوتبال سرمایهگذاری کنند. بنابراین سرمایهداران نه از سر خیرخواهی بلکه در جهت ایجاد زمینهای برای تولید و کسب سود به عنوان اسپانسرهای ورزشی وارد این حیطه میشوند.
به دلیل عدم وجود منابع کافی برای تشخیص این که چه مقدار از حجم تولید کارخانههای تولیدی پوشاک ورزشی همچون آدیداس، نایک و پوما و … اختصاص به ورزش فوتبال دارد، به طور کل به میزان تولید این شرکتها میپردازیم که بالطبع فوتبال بیشترین سهم را در این حجم به خود اختصاص میدهد.
- نایک: این تولیدکنندهی آمریکایی بزرگترین تولیدکنندهی لوازم ورزشی در سراسر جهان با ۰۰۰/۷۰ کارگر و درآمد سالیانهی ۱۱۰ میلیارد دلار است. شرکت کانورس: با ۵۰۰/۲ کارگر و درآمد سالیانهی ۴/۲ میلیارد دلار زیرمجموعهی نایک میباشد. شرکت نایک متهم است که در پاکستان با استثمار کودکان در حال فعالیت است.
- آدیداس: این کارخانهی آلمانی دومین تولیدکنندهی لوازم ورزشی جهان بعد از نایک و اولین تولیدکننده در قارهی اروپا با ۰۰۰/۵۰ کارگر و درآمد سالیانهی ۴۶ میلیارد دلار میباشد. این شرکت دارای زیرمجموعههایی چون Rebook در انگلستان است. این شرکت در سال ۲۰۱۴ با قراردادی بالغ بر ۱/۲۹ میلیارد دلار به مدت ۱۰ سال با تیم منچستریونایتد بسته است. رئیس این شرکت هورست داسلر عضوی از بزرگترین مافیای ورزشی پشت پردهی کمیتهی بینالمللی المپیک است. ۱ اربابان پشت پردهی المپیک، تالیف آندرو جنینگز، ویو سیمسون، ترجمه پرویز ختایی، نشر قطره ۱۳۸۱
- دیکس: کشور آمریکا، تعداد کارگر ۰۰۰/۲۵، درآمد سالانه ۵/۸ میلیارد دلار
- پوما: کشور آلمان، تعداد کارگر ۰۰۰/۱۱، درآمد سالانه ۸/۴ میلیارد دلار
- اندی آمور: کشور آمریکا، تعداد کارگر ۰۰۰/۱۳، درآمد سالانه ۵ میلیارد دلار
- اسکچرز: کشور آمریکا، تعداد کارگر ۸۰۰/۱۱، درآمد سالانه ۶/۴ میلیارد دلار
- اسیکس: کشور ژاپن، تعداد کارگر ۰۰۰/۷، درآمد سالانه ۶/۳ میلیارد دلار
- مروژ: در ایران با نام مجید فعالیت میکند. با تعداد ۳۰۰ کارگر در اندیمشک در حال تولید میباشد.
از آمارهای بالا میتوان دریافت که حجم بالای ارزش اضافی در تولیدات لوازم ورزشی به خصوص فوتبال خلق میشود. در ضمن، شرکتهایی مانند نایک و آدیداس تبدیل به انحصارات بزرگ ورزشی در جهان شدهاند که عمدهترین تصمیمگیریها مانند تعیین میزبانی المپیک و جامهای جهانی گوناگون با نظر رئیسان این شرکتها صورت میپذیرد. خود این انحصارات نشان از فرآیند انباشت و گسترش سرمایهداری در حیطهی ورزش دارد. در واقع ورزش تبدیل به عضوی از بدن نظام سرمایهداری شده است که تاثیری دوجانبه در ابعاد اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک بر هم دیگر میگذارند. برای نشان دادن این تاثیر به حامیان مالی فیفا نگاهی میاندازیم.
حامیان مالی فیفا به سه بخش تقسیم میشوند: گروه اول شامل شرکتهای آدیداس، کوکاکولا، ویزا، هواپیمایی امارات، سونی و هیوندای، حلقهی نفوذناپذیر فیفا لقب گرفتهاند. این شرکتها ۲۵ تا ۵۰ میلیون دلار به فیفا کمک مالی میکنند. گروه دوم شامل مکدونالد و کاسترول ۲۵-۱۰ میلیون دلار به این نهاد کمک مالی میکنند. گروه سوم شرکتهای کوچکی هستند که سهمی کوچک در کمک مالی به فیفا دارند.
چرا این حامیان مالی که بخش کوچکی از آنها ورزشی هستند این حجم از کمک مالی را به فیفا اعطا میکنند؟ گسترش ورزش حرفهای و به خصوص فوتبال باعث میشود علاوه بر ایجاد زمینهای برای تولید تجهیزات ورزشی، زمینهی گسترش تولید کالاهای غیر ورزشی مورد نیاز مانند سرمایهی ثابت مورد استفاده در کارخانههای تولید لوازم ورزشی شامل ماشینآلات و همچنین مصالح ساختمانی مورد نیاز برای احداث اماکن ورزشی فراهم گردد.
بعد از صنعت نفت، تجارت اسلحه و مواد مخدر، فوتبال بالاترین گردش مالی در جهان را دارد که میزان آن بالغ بر ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است. در کنار عرصههای رسمی تولید در حیطهی ورزش جا دارد اشارهای به شبکههای شرطبندی در کل جهان شود که سهم بسیار بالایی از ارزش اضافی تولید شده توسط کل کارگران جهان را به تصاحب در میآورند. این شبکهها باعث ایجاد فساد عظیم در فوتبال مانند توافق در برد یا باخت بین دو تیم شده است که نمونهی بزرگ آن شکست میلان در مقابل لیورپول در فینال جام باشگاههای اروپا است. برلوسکونی در میان دو نیمهی این مسابقه دستور باخت را به مربی میلان میدهد که باعث شد برلوسکونی در شرطبندی ۳۰۰ میلیون یورو برنده شود، در حالی که جایزهی قهرمانی در فینال کمتر از این مبلغ بود.
فوتبال به مثابه دین
در ادبیات مارکسیستی، دین به معنای افیون تودهها شناخته میشود و تثبیتکنندهی نظام طبقاتی است. دین به عنوان سلاح نرمافزاری سرکوب طبقهی کارگر به دست طبقهی سرمایهدار جامعه است. هرچیزی که باعث میشود تودههای کارگران از آگاهی طبقاتی دور شده و موجب تحکیم روابط و مناسبات مسلط طبقاتی گردد، دین نامیده میشود. سرمایهداران به دو طریق دست به سرکوب طبقهی کارگر میزنند. اول از طریق نرمافزاری مانند دین و دوم از طریق سختافزاری به دست نیروهای مسلح مانند پلیس و ارتش. در زمانهی حاضر فوتبال به حیطهی سرکوب نرمافزاری پای نهاده است.
رسانههای مختلف چنان به حساسیت فوتبال دامن میزنند و در اذهان عمومی شخصیتسازی میکنند که فرد طرفدار یک تیم تعصبی بی حد و حصر نسبت به تیم خود پیدا میکند. در نتیجه فرد حاضر است طرفداران و اعضای تیم مقابل را تحقیر و حتی به قتل برساند. در چنین فضایی نزاع طرفداران تیمهای فوتبال تبدیل به موضوع گفتوگوی هرروزه در کوچه و خیابان در تمام دنیا شده است.
فرد کارگر در محیط کار به جای اینکه در مورد چگونگی رفع مشکلات محیط کار صحبت کند فقط در مورد فوتبال با همکاران گفتوگو میکند. به طور مثال در مورد مدل موی فلان بازیکن یا هنر دریبل زدن بازیکن فلان تیم صحبت میکند. بعد از یک روز سخت کاری، پس از رسیدن به منزل به تماشای فوتبال میپردازد و به طور کل از یک زندگی عادی خارج شده و در فضای مجازی ورزش سیر میکند.
مسئله این است که تماشای فوتبال، فقط درون ورزشگاهها نیست. رسانههایی همچون تلویزیون، شبکههای مجازی اینترنتی و … هم در پوشش فوتبال بیشترین تلاش را دارند در حالی که تعداد کمی از آنها بمباران مردم سوریه و عراق را پوشش میدهند. هنگامیکه کشورهایی چون سوریه و عراق درگیر جنگ هستند، رسانهها مسابقه دو تیم بارسلونا و رئال مادرید را به دغدغهی کل مردم دنیا تبدیل میکنند. هنگامیکه معدنچیان آفریقای جنوبی به رگبار بسته میشوند، برگزاری جامجهانی به دغدغهی جهانیان مبدل میگردد.
مسئله اصلی این است که تودهها به این وسیله از خردگرایی و آگاهی به وقایعی که در اطراف زندگی خود جریان دارند، دور میشوند. بعد از گرانی بنزین در آبان ۹۸ ما شاهد درگیری میان طرفداران سپاهان و پرسپولیس بودیم. بعد از انقلاب مصر در سال ۲۰۱۱ در مسابقهی بین دو تیم الاهلی قاهره و المصری شهر یورت سعید، در پایان بازی درگیری بین تماشاگران دو تیم بالای ۷۰ نفر کشته، ۱۰۰۰-۵۰۰ نفر زخمی برجای گذاشت. گزارشها حاکی از عمدی بودن این درگیری بین تماشاگران دو تیم توسط باند حسنی مبارک برای ایجاد اختلاف بین مردم مصر دارد. این حادثه به اختلافپراکنی بین مردم مصر و خارج کردن اذهان عمومی از دیکته کردن و تداوم آرمانهای انقلابی منجر شد.
برای نشان دادن تاثیر شخصیتهای مشهور فوتبالی بر اذهان مردم لازم به ذکر است که (در زمان نوشتن این مقاله) تعداد فالوئرهای اینستاگرام کریستیانو رونالدو ۱۸۵ میلیون نفر، لیونل مسی ۱۳۲ میلیون نفر، نیمار ۱۲۶ میلیون نفر، بکهام ۵/۵۸ میلیون نفر و رونالدینیو ۷/۴۸ میلیون نفر است. همچنین در ایران علی کریمی و علی دایی به ترتیب ۱ میلیون و ۳ میلیون نفر فالوور دارند. این جماعت سلبریتی با پستهای اینستاگرامی خود ذهن حجم عظیمی از انسانها را میتوانند منحرف کنند و تودهها را به جای مطالعه، فکر کردن و بهبود زندگی به تعداد گلهای زده و یا هدیه جشن تولد مدیر برنامههای رونالدو مشغول کنند. در واقع فوتبالیستها و مربیان مطرح فوتبال قدیسان این دین نوین هستند.
برای روشنتر شدن کارکرد فوتبال برای سرمایهداری در زمینهی ایدئولوژیک به مثالهایی اشاره میکنیم که در سالهای اخیر مطرح بوده است.
طیف عظیمی از مردم سراسر دنیا از فوتبالیستها به طرق مختلف از ظاهر و پوششان گرفته تا رأی دادن و ندادن به نمایندهها از فوتبالیستها تقلید میکنند. در ایران سلبریتیهایی همچون علی کریمی در زمان انتخابات ۹۲ و ۹۶ و علی دایی در سال ۸۸ این نقش را بازی کردند.
فوتبال در زمینهی درگیریهای خاورمیانه در یمن، اذهان را از ریشهی سرمایهدارانه و امپریالیستی آن (مداخلهی امپریالیسم آمریکا در منطقه به واسطهی دولتهای متحد منطقهایش همچون عربستان) منحرف میکند و به جای آن به احساسات ناسیونالیستی ضدعرب و ضدایرانی دامن میزند.
در جریان ورود زنان ایرانی به ورزشگاهها، که دختری خودسوزی میکند، همهی دغدغهی زنان ایران وارد شدن و تماشای مسابقات فوتبال جلوه میکند در حالیکه سالانه دهها دختر به علت آسیبهای نظام سرمایهداری در ایران دست به خودسوزی میزنند. هیچکس به این موضوعات و یا استثمار بیش از حد زنان کارگر ایران با حقوق بسیار ناچیز و در شرایط بسیار سخت فکر نمیکند.
نقش فوتبال به عنوان دینی نوین با نقش آن در ایجاد زمینهای برای گسترش تولید سرمایهداری در همتنیده است و این نوشته تلاشی برای نشان دادن این در همتنیدگی است.
"شوکدرمانی ارزی" مردم را فلج کرد/ سرریزِ چرک و عفنِ نظام سرمایهداری بر سر کارگران و فرودستانِ جهان
ناصر آقاجری با انتقاد از شوکدرمانی ارزی آن را معلول سیاستهای کلیِ تعدیل ساختاری دانست و از کسانی انتقاد کرد که به گفتهی او، قانون اساسی را زیرسوال بردهاند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، ناصر آقاجری (فعال کارگری و سخنگوی اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران) تورم افزایشی سال گذشته در نتیجهی کاهش ارزش پول ملی را یکی از معلولهای قابل پیشبینیِ سیاستهای تعدیلی میداند و معتقد است؛ آنچه امروز بر سرمان آمده، دنباله سیاستهای اقتصادی پس از جنگ است که در راستای اجرای فرامین و دستورالعملهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی کاربردی شده است.
این فعال کارگری در تشریح بیشتر این ادعا میگوید: فرماسیون سرمایهداری تولد و تاریخی دارد که سراسر نسلکشی و جنایت است و یکی از برآیندهای آن، استقرار سیاستهای نئولیبرالی است که حتی کشورهای بزرگ سرمایهداری مانند آمریکا را به چالشی جدی گرفته است که توسعه جنگهای منطقهای و سرکوب بیرحمانه والاستریت (یا لگد مال کردن دموکراسی لیبرالی ادعاییشان) توانسته خونی در رگهای فرسوده او به جریان بیندازد؛ ولی در ایران این نظام اقتصادی باعث شده تورم بدون وقفه صعود کند، بیکاری ابعادی نجومی بیابد، کارگران صنعتی و دانشآموختگان دانشگاهها به کارهای کاذب مانند خرید و فروش سیگار و آدامس بپردازند و نیروی کار در کل، به عقوبتی سخت دچار شود.
آقاجری معتقد است؛ عدهای در سه دهه گذشته، علیه حقوق قانونی کارگران در قانون اساسی فعالیت کردهاند و این قانون را سترون نموده و به دور ریختهاند تا روند قانونزدایی نولیبرالیشان کامل شود.
او در ادامه اضافه میکند: تعدیل ساختاری و خصوصیسازی یا سرمایهداری مالی و نئولیبرالی عملکردی در پی دارد که گریزی از آن نیست، زیرا درونمایه نظام سرمایهداری به سمت ارزهای و سرشت آن با قانونزدایی و آزادی بازار و حراج منابع ملی به نام خصوصیسازی تنیده شده است. این ساختار اقتصادی به گونهای سازمان و پردازش شده است که تنها عملکرد خاصی را در هر شرایط اجتماعی کاربردی میکند و برخی دولتهای پس از جنگ نیز این جریان اقتصادی را کاربردی کردهاند و این نوع اقتصاد را پیاده نمودهاند و در ایجاد این مناسبات اشتباهی را مرتکب نشدهاند.
امکان حدف دولتهای رفاه را فراهم آوردند
او به تاریخ سرمایهداری که به زعم او با جنایات بسیار همراه بوده، اشاره میکند: سرمایهداری و ایدیولوژیاش –لیبرالیسم- به رغم ادعاهای ماکیاولیستیاش، تاریخی سراسر خونینی را گذرانده است. استثمار وحشیانه نیروی کار جامعه با بیش از ۱۶ ساعت کار مرد و زن و کودکان در روز، در اروپا و همه کشورهای سرمایهداری پیشرفته؛ و بعد، استعمار و نسلکشیِ مردمان دیگر کشورهای عقب مانده. سرمایهداری پس از آن با رسیدن به مرحلهی امپریالیسم، جهان عقبمانده را بیشتر به عقب راند و وابسته به اقتصاد خود کرد تا بازار فروش کالاهایش کوچک نشود. در این نسلکشی جدید، چندین جنگ جهانی و صدها کودتاهای خونین را کاربردی نمود و بیش از دوران استعمار به ابعاد نسلکشی افزود و در نهایت، با پیشرفتهای علمی و فناوریهای آن، امکان حذف دولت رفاه و نئولیبرالی را فراهم نمود.
این فعال کارگری به تصوری که بخش آگاه جامعه در روزهای انقلاب داشت، بازمیگردد؛ به تلاش برای حذف استثمار و امید به ایجاد دنیایی عادلانه و برابر: بخش آگاه جامعه در روزهای پیروزی انقلاب توانست نوعی اقتصاد را در قانون اساسی قرار دهند که منافع اکثریت مردم را نیز در نظر گرفته باشد که متاسفانه به تدریج برخی دولتهای پس از جنگ، نئولیبرلیسم را در ایران جایگزین نمودند و به همین دلیل است که میبینیم چگونه زندگی اقتصادی و اجتماعی روز به روز در ورطه هولناک فرو میرود و در این بین، برخی دولتها به وظیفه خود که کامل کردن استقرار نئولیبرالیسم بود، درست عمل نموده و با «شوکدرمانی ارزی» آن سوی چهرهی ساختار سرمایهداری دلالی کشور را آشکار نمودند.
روندی که خمیرمایهاش «قانونزدایی» است!
او در جمعبندی اوضاع فعلی میگوید: علل فاجعه، در این روند خزنده بر علیه منافع و حقوق مردم در قانون اساسی است نه نقد این شرایط یا آن شرایط و یا کاستیهای این دولت یا آن دولت!
سخنگوی اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران با بیان اینکه هواداران سیستم سوداگری قدرت دولتی را در دست گرفتند و با اقتصاد تعدیل ساختاری و خصوصیسازی قانونزدایی را به مرتبهای رساندند که مدتهاست بخشهایی از مردم و کارگران و حقوقبگیران را از حقوق اولیه محروم کردهاند، اضافه میکند: در کدامین منابع دینی جهان و یا قوانین مدون تمدنها اعلام شده که در یک "بیع متقابل" مانند قرارداد کار؛ گناهکاری که ماهها حقوق کارگران را مصادره میکند و به او پرداخت نمینماید و زندگی هزاران خانوار را به تباهی میکشاند، بیگناه شناخته شده و "کارآفرین" نامیده شود ولی کارگری که ماهها به دلیل عدم پرداخت حقوق، قادر به پرداخت اجاره خانه و بدهی بازار نیست، باید محکوم شود!
او بر این باور موکد است که کوچکترین فساد مالی دولتهای نئولیبرالی، واگذاری شرکتهای تولیدی و خدماتی تامین اجتماعی و دیگر صندوقهای بازنشستگی به "خودیها" است آن هم به نام "خصوصیسازی".
آقاجری ادامه میدهد: واگذاری اموال تاریخی مردم در قالب اعطای رانت خصوصیسازی، دروغی به عظمت تاریخ است؛ متاسفانه در کمال ناباوری، اموال خصوصی چندین نسل کارگران و حقوقبگیران را مصادره میکنند و نامش را خصوصیسازی میگذارند. با این فرمان که پیش میروند، کارگران امروزی امیدی به فردای بازنشستگی نیز نخواهند داشت چراکه همه اموال صندوقها که مایملک قطعی و بیچون و چرای کارگران است، به خودیها و وابستگان به بلوکهای ثروت واگذار خواهد شد و دیگر سرمایهای برای کارگران امروز باقی نخواهد ماند؛ به همین دلیل است که میگویم باید کل ساختار معیوبِ «نئولیبرالیسم وطنی» را مورد انتقاد قرار داد نه این معلول و آن محصول را!
بخش اعظمی از علم روانکاوی در خدمت نظام سرمایهداری برای منقادکردن افراد است
روژان مظفری میگوید: بخش اعظمی از آنچه تحت عنوان علم روانکاوی از آن صحبت میشود در خدمت نظام سرمایهداری برای کنترلکردن و منقادکردن افراد است.
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) الهام عبادتی: روژان مظفری دانشآموخته جامعه شناسی و مترجم است. پیش از این مقالات متعددی از او در زمینه تفکر انتقادی به چاپ رسیده است. کتاب «شکلگیری سرمایهداری هیجانی»، اولین کتاب منتشرشده از وی است که توسط نشر نگاه منتشر شده است. به بهانه انتشار این اثر گفتگویی با وی داشتهایم و در مورد این اثر با او همکلام شدهایم.
پیش از آن که وارد گفتگو در مورد خود کتاب شویم، کمی درباره روانکاوی حرف بزنیم که در این کتاب با عنوان صنعت از آن یاد شده است؛ چرا باید از روانکاوی به عنوان صنعت یاد کنیم؟
کتاب شکلگیری سرمایهداری هیجانی همانطور که از اسمش پیداست موضوع اصلی اش چیزی به نام هیجان است. در این کتاب اوا ایلوز هر آنچه تحت عنوان احساسات و عواطف و روحیات طبقهبندی میشود را با عنوان هیجان مطرح میکند و در مورد این حرف میزند که جامعهشناسان در بحث از سرمایهداری بررسی یک چیز را فراموش کردهاند و آن نقش هیجانات در تکوین و پیدایش مدرنیته است مثلا اخلاق پروتستانی وبر که از نقش هیجانات در کنش اقتصادی صحبت میکند یا نظریه ازخودبیگانگی مارکس که در توضیح رابطه کارگر با فرایند کار و محصول نیروی کار بسیار مهم بوده، فحوای هیجانی داشت، یا در نظر زیمل که برای او زندگی شهری جریان بیپایانی از تحریکات عصبی را پی دارد و این بر خلاف زندگی در شهرهای کوچک است که بر روابط هیجانی اتکا دارد. هیجان در واقع کنش نیست بلکه انرژی درونی است که ما را به سمت عمل خاصی سوق میدهد. بسیاری از مناسبات ما، مناسبات هیجانیاند، مثلا تقسیم جهان به زن و مرد، براساس فرهنگهای هیجانی است. فرد برای داشتن شخصیت مردانه باید از خود شجاعت و عقلانیت، خونسردی و پرخاشگری را به نمایش بگذارد ولی زنانگی نیازمند مهربانی، شفقت و شادمانی است. با حضور فروید در امریکا در سال 1909 و سخنرانیهای معروف او در دانشگاه کلارک، روانکاوی وارد امریکا شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
رشته روانکاوی به سرعت به چیزی بیش از یک رشته علمی تبدیل شد و در واقع مجموعه جدیدی از اعمال فرهنگی بود که در موقعیت منحصربه فردی در قلمرو تولید علمی و همچنین در قلمروهای دوقلوی فرهنگهای عامه و نخبه قرار داشتند. اول از همه تأکید بر خانواده هستهای و دوم قراردادن «خود» در قلمرو زندگی روزمره. آنچه خود دنیوی را به ابژه جذاب تخیل بدل میکرد، این واقعیت بود که دو تصویر فرهنگی متضاد را با هم ترکیب میکرد: عادیبودن و آسیبشناسی.
در واقع پزشکان برای اولین بار به مروجان ایدههای جدید فرویدیسم و روانکاوی بدل شدند. روانکاوی معدن طلای صنعت مشاوره بود، چرا که در هاله علم پیچیده میشد و میتوانست شدیدا فردی باشد. عصر طلایی سرمایهداری یعنی فاصله سالهای 1880 تا 1920، ظهور شرکتها و کارخانههای بزرگ و حضور هزاران کارگر در آنها بود که باید کنترل و سازماندهی میشدند. در اینجا روانکاوان به فرد و وجه غیرعقلانی روابط کار و احساسات کارگران توجه کردند. در دهه 1920 روانکاوان در شرکتهای بزرگ و ارتش بکار گرفته شدند. مثلا مایو کشف کرد که توجه به احساسات کارگران بیش از پول میتواند بهرهوری را افزایش دهد. در واقع روانکاوان به شیوهای نرم و دموکراتیک به بهره کشی از کارگران و افراد دست زدند و از آنها سوژههایی منقاد و سربه راه ساختند. کسانی که با کوچکترین اعتراض یا خلاف جریان عمل کردن به نام افراد ضداجتماعی، افراد همیشه پرخاشگر، افراد منزوی، آشوبگر، اخلالگر و دارای انواع و اقسام بیماری روانی شناخته میشدند و باید دورههای درمانی را نزد روانکاوان و روانشناسان میگذراندند. روانکاوان با بحثهایی عامهپسند چون موفقیت، زندگی شاد، شناخت خود و . ، وارد زندگی خصوصی افراد شدند و تمامی ناکامیها، شکستها و نرسیدنها را در خود فرد جستجو کردند، یعنی بار مسئولیت را از روی دوش جامعه برداشته و آن را روی دوش فرد انداختند. برگزاری کارگاههای مختلف برای توانمند کردن فرد، یا یاد دادن مهارتهای مختلف زندگی برای رسیدن به موفقیت، نمونههایی از این موضوع است.
از طرف دیگر روانکاوان با زدن انواع برچسب بیمار روانی به افراد، فضای مناسبی را برای صنایع بزرگ داروسازی فراهم آوردند تا از تولید انواع داروهای درمانی روانی به سود هنگفتی دست یابند. در واقع رابطه عمیق و تنگاتنگی بین روانکاوان و سیاستمداران و برنامهریزان اجتماعی و صنایع بزرگ دارویی شکل گرفت. افراد تمام مشکلات را درون خود جستجو میکردند و دیگر دست به مطالبه عظیم اجتماعی مانند اعتصاب و شورش و جنبش نمیکردند و دیگر مطالبهای از اجتماع و سیاسیون نداشتند و ثروت انباشته شده در دست ثروتمندان را نه نتیجه بهره کشی که نتیجه تلاش و هوش ذاتی این افراد میدانستند و برای رسیدن به آن جایگاه تلاش میکردند چرا که آموزههای روانکاوان این بود که هر فرد با تلاش و پشتکار و تمرکز بر یک هدف و یادگیری مهارتهای مختلف و توانمند کردن خود میتواند به همان جایگاه دست یابد. حضور روانکاوان در برنامههای تلویزیونی تاک شو مانند شوی تلویزیونی اوپرا وینفری که بزرگترین و مهمترین شوی گفتگو محور جهان است نشان از چنین چیزی دارد. اینکه افراد در این برنامهها مسیر رسیدن به موفقیت را بیان میکنند اینکه از یک زندگی ساده در فقر به یک زندگی مجلل با ثروت زیاد دست پیدا کردهاند و تمامی این مرهون تلاش و خودشناسی بوده است. در واقع روانکاوی تبدیل به صنعت عظیم مشاوره شد که پول هنگفتی در آن جابجا میشد که بخشی به جیب صنایع بزرگ دارویی و شرکتهای بزرگ میرفت و بخشی هم سهم روانکاوان و روانشناسان و صنعت چاپ و نشر و رسانهها میشد که از گفتمان روانکاوی بهره میبردند.
کتاب به مباحث جدیدی از شکلگیری سرمایهداری میپردازد و ایده نقد نظام سرمایهداری، ولی این ایده را به سمت سویههای جدید زندگی امروز میبرد، چقدر این مسئله برای مخاطب ما میتواند جدید باشد؟
این کتاب مباحثی را مطرح میکند که تا قبل از این بدان توجه نشده بود. اینکه مخاطب به این نکته توجه کند که بخش اعظمی از آنچه تحت عنوان علم روانکاوی از آن صحبت میشود در خدمت نظام سرمایهداری برای کنترل کردن و منقاد کردن افراد است. اینکه رابطه تنگاتنگی بین بهره کشی غیرمستقیم و روانکاوی وجود دارد. یعنی شما با میل خود ساعات زیادی را برای سیستم سرمایه انجام دهید و احساس رضایت کنید. مثلا از اینکه مدیر با شما بسیار خوب برخورد میکند، چون پدری مهربان حرفهای شما را میشنود، با شما همدردی میکند و احترام شما را نگه میدارد. همینها باعث میشود شما به عنوان کارگر یا کارمند با کمال میل از حقوق خود کوتاه بیایید. مثلا ساعاتی را بدون حقوق کار کنید یا مطالبه حقوق بیشتر و ساعات کار کمتر نداشته باشید. نمونه این موضوع را به سادگی در کشورهای توسعه یافته تحت عنوان اخلاق کارمندی یا کارگری میبینیم. از طرفی برداشتن مسئولیت از دوش اجتماع و انداختن آن به گردن فرد موجب میشود سرمایهداران و سیاسیون هرچه کمتر جهت برطرف کردن مشکلات و فراهم کردن امکانات رفاهی و اجتماعی برای افراد گام برداشته و تلاش کنند و بخش اعظمی از سرمایه را که باید جهت برطرف کردن نیاز افراد مصرف کنند را به جیب میزنند و روز به روز ثروتمندتر میشوند. از طرفی رسانهها و تبلیغات و برنامههای مختلف هم با استفاده از روانکاوان و مفاهیم روانکاوی به راحتی اذهان را به این سمت سوق میدهند که رسیدن به هرگونه آرزو و خواستهای ممکن است تنها اگر فرد بخواهد و از طرف دیگر باید با برهمزنندگان نظم اجتماعی تحت عناوین مختلف با برچسب بیماری روانی مقابله کنند. با عنوان کردن مفاهیمی چون حسادت، عدم همدلی، عدم توانایی دیدن موفقیت دیگران و .
در نقد نظام سرمایهداری رویکردهای مختلفی وجود داشته است، به نظر میرسد در این کتاب با سویههای جدید نقد فرهنگ روبرو هستیم؟
دقیقا درست است، این کتاب براساس آموزههای آدورنو و هابرماس نوشته شده است. در این کتاب مهمترین چیزی که مورد بررسی قرار میگیرد فرهنگ و مخصوصا فرهنگ عامه است و اینکه سرمایهداری چگونه با در دست گرفتن رسانهها، آموزش (از آموزش در مدارس و دانشگاه بگیر تا آموزشهای خارج از مدرسه) و صنعت عظیم سینما و موسیقی و هنر و ادبیات، به بازتولید نظم موجود میپردازد و جلوی هرگونه نوآوری و بدعت را میگیرد. این کار را هم با تبلیغات عظیم انجام میدهد. ترویج و حمایت از موسیقی پاپ و سحطی و مبتذل، تقلیل زنان به اندام و کالایی شدن بدن که خود را از طرفی در صنایع بزرگ مد و لباس و آرایش و از طرف دیگر در صنعت زیبایی که انواع عملهای زیبایی را شامل میشود بروز میدهد. بحثهای پررنگ از آزادی انتخاب بدن و نوع پوشش و . در ادامه این روند است. نشان دادن زن الگو در انواع موزیک ویدئوها که زنانی با بدنهای تراشیده روی کشتیهای بزرگ تفریحی در حال خوردن نوشیدنی و گرفتن آفتاب، زنان را هرچه بیشتر به سمت جنسیتزدگی میراند و از بروز و ظهور استعدادها و خلاقیتهای آنها جلوگیری میکند، چرا که به قول مکتب فرانکفورتیها آنچه مهم است صنعت است و فرهنگ هم باید تبدیل به صنعت شود.
در واقع جهان سرمایهداری حیات خود را در مصرف هرچه بیشتر میبیند. اینکه شما مدام در حال خریدن باشید، خرید چیزهایی که به آن نیاز ندارید ولی حال شما را خوب میکند و با دادن این توهم که شما در خرید و انتخاب آن آزاد هستید و در واقع خریدن فلان برند و فلان مارک به شما وجهه و شخصیت میدهد شما را تبدیل به مدافعان مصرف گرایی میکند. هرچه بیشتر خرج کنید پس آدم مهمتری هستید. انسان امروزی با مارک لباس و برند گوشیاش شناخته و معرفی میشود. یعنی با هر آنچه میخرد و مصرف میکند. از چیزی که میخورد و نوع غذایی که میخورد تا چیزی که میپوشد، جایی که میرود و . ، اینجاست که فروشگاههای بزرگ با جنسهای مصرفی و به درد نخور پر میشود. پاساژها و مراکز بزرگ خرید تبدیل به مراکز تفریحی میشود و انسان در نمایش مصرف خود را تعریف میکند. حتی رفتن پیش روانکاو و روانشناس و گرفتن مشاوره بیش از آنکه ضرورتی درمانی داشته باشد به یک ژست و مصرف تبدیل میشود. طبقه متوسط برای خاص نشان دادن خود مدام از مراجعه خود به کلینیکهای مشاوره و روانکاوی حرف میزند و اینکه این ماه چند کارگاه روانکاوی یا مهارت زندگی یا موفقیت را گذرانده و چقدر این کتابهایی که به اصطلاح به آنها روانشناسی زرد میگوییم را خریده و خوانده است. خوانندگان پروپاقرص کتابهایی چون گوسفند نباشیم و قورباغهات را قورت بده و چگونه یکشبه پولدار شویم یا راز موفقیت در سی روز.
بخشی از کتاب به مسئله فضای مجازی اختصاص دارد که مشکل و معضل جدی این روزهای ماست، به نظر شما این مسئله هم ریشه در نظام سرمایهداری دارد؟
همانطور که گفتیم جهان سرمایهداری به دنبال ارائه فرهنگ غالبی است که سبک خاصی از زندگی را به عنوان سبک زندگی ایده آل معرفی کند. سبک زندگی مصرفی که به دنبال مصرف هرچه بیشتر است. در همین راستا، اینترنت که اول بار برای اهداف نظامی و بعد آن سیاسی و اجتماعی ایجاد شده بود از حالت ابزاری خاص در دست عدهای خاص خارج شد و با حضور کامپیوترهای شخصی و خانگی شکل جدیدی به خود گرفت. ارتباط جهانی و دسترسی افراد به تمامی جهان و دیدن فرهنگهای مختلف و سبک زندگی مختلف نوع ارتباطات افراد را تغییر داد. اینترنت سبک زندگی امریکایی یا زندگی کشورهای توسعه یافته را به عنوان سبک الگو معرفی کرد و افراد از سراسر جهان سعی کردند که خود را به آن سبک نزدیک کنند.
یکی دیگر از استفادههایی که از اینترنت صورت گرفت و پول هنگفتی را به جیب شرکتهای بزرگ اینترنتی سرازیر کرد، و بهای عاشقانه و دوستیابی بود، انسان تنهای امروزی برای پرکردن وقت و یافتن دوست و همسر به سراغ اینترنت رفت و سعی کرد از این طریق تنهایی خود را پر کند. رابطه تنگاتنگ و رودرروی انسانی از بین رفت و جای آن را حروف و کلمات و عکسها گرفتند. عکسهایی که در پروفایلها و فضای مجازی به مدد اپلیکیشنهای مختلف روزبه روز از خود واقعی فرد فاصله میگرفت و در این فضا افراد باید برای انتخاب شدن و یافتن دوست و تنها نماندن هرچه بیشتر خود را عرضه کنند و این عرضه از قیافه و اندام و لباس فرد گرفته تا سایر جنبههای نمایشی چون ماشین و رفتن به فلان کافه و رستوران و سفر و . را شامل میشد. افراد خود را پشت انواع نقابها پنهان میکنند.
وب سایتهای دوستیابی اینترنتی امروزه به بنگاههای بسیار سودآور بدل شدهاند، بعضی از این سایتها روزانه 12 میلیون بازدید کننده دارد. تا ربع سوم سال 2002 سایتهای دوست یابی درآمدی حدود 300 میلیون دلار در سال داشتند. درکنار این سایتهای شرکتهای آنلاین تجاری قرار دارد که آنها هم در آن سال 87 میلیون دلار درآمد داشتند.
تقلیل انسان به یک پروفایل از قبل طراحی شده که در آن علاقمندیها، معرفی خود، خطوط قرمز و . کاملا دسته بندی شده است، انسان را در قالبهای مشخص طبقه بندی میکند و زمانی که انسانها طبقه بندی شوند و در دستههای مشخص جای بگیرند، هدایت، کنترل و تهیه خوراک ذهنی و روانی برای آنها ساده تر است.
حتی میتوان این افراد را برای انجام دادن یا ندادن کاری بسیج کرد. مثلا موجهای عظیمی که در فضای مجازی ناگهان شکل میگیرد. نمونه بارز این موضوع فروش اطلاعات کاربران فیس بوک به مشاوران انتخاباتی ترامپ بود تا با در نظر گرفتن این اطلاعات بتوانند از نظر روانی افراد را به سمتی هدایت کنند که در انتخابات پیشرو به ترامپ رأی بدهند که موفق هم شدند. یا تهییج افراد برای شرکت یا عدم شرکت در جنگ یا اعتراض یا هر چیز دیگر.
در واقع اینترنت به بزرگترین منبع نظام سرمایه برای شکل دادن به سلیقه، ذائقه، خواسته و اطلاعات افراد شده است. افراد خود را در اینترنت تعریف و دست به افشاگری میزنند. حجم عظیمی از اطلاعات غیرضروری و حتی اطلاعات غلط در اختیار افراد گذاشته میشود و سطحی سازی سلیقه و خواسته و اطلاعات افراد به شدت در این فضا افزایش مییابد. همواره افراد یکدست و یکشکل راحتتر کنترل و هدایت میشوند و خیل عظیم مصرفک نندگان جهانی را شکل میدهند. جهان سرمایهداری براساس سود و انباشت سرمایه تعریف میشود و اینترنت این فضا را هرچه بیشتر برای نظام سرمایهداری فراهم کرده تا افراد را در دورترین مکانها کنترل و هدایت کند.
به نظر شما کتاب نسبت به تمام رویکردهای نظام سرمایهداری، نگاهی بدبینانه ندارد؟
در این کتاب روی رویکردهای مختلف نظام سرمایهداری صحبت نمیشود و تنها در مورد این صحبت میشود که چگونه جهان سرمایهداری عواطف و احساسات و هیجانات را شکل میدهد و آنها را میسازد به گونهای که هرچه بیشتر در خدمت نظام سرمایه باشد. یعنی تعریفی که از فرد و احساسات او ارائه میشود و آن فرد را به عنوان شخصی موجه و نرمال و بهنجار تعریف میکند و این تعریف در واقع سوژه منقاد است، کسی که در هر صورتی نهتنها تسلیم نظام سرمایه است، بلکه آن را با جان و دل پذیرفته و آن را تعریف هویت خود میداند و بدون اینکه نظام سرمایهداری او را وادارد یا مجبور کند از سویههای بهرهکشانه و نابرابرانه نظام سرمایهداری دفاع میکند.
نظام سرمایهداری به سمت ارزهای
نظام سرمایهداری عامل اصلی بروز بحران غذا در جهان است
کاج پرس: 23/05/1401
بحران غذایی جهان اگرچه با جنگ اوکراین تشدید شده است، اما ریشه اصلی این بحران را باید در نظام سرمایهداری و فرهنگ حاکم بر آن جستجو کرد.
کاهش برداشت محصول، افت بهرهوری خاک و افزایش فقر غذایی گریبان بیشتر کشاورزان خرده پا در سراسر جهان را گرفته است. قیمت گندم از آغاز سال جاری میلادی بیش از ۵۹ درصد افزایش یافته است.
آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل ماه گذشته هشدار داد تعداد افرادی که در شرایط قحطی زندگی میکنند از سال ۲۰۱۶ به این سو افزایش ۵۰۰ درصدی داشته و ۲۷۰ میلیون نفر هم اکنون در شرایط ناامنی شدید غذایی به سر میبرند. آمارهای سازمان جهانی خواروبار و کشاورزی ملل متحد (فائو) نیز نشان میدهد هر شب ۸۲۸ میلیون نفر در جهان گرسنه میخوابند، این رقم نسبت به سال ۲۰۲۰ بالغ بر ۴۶ میلیون نفر افزایش یافته است.
* بالاترین درجه دمای هوا در ۱۲۲ سال گذشته
حمله روسیه به اوکراین این بحران را تشدید کرده است. روسیه و اوکراین ۳۰ درصد صادرات گندم دنیا را تامین میکنند. اما تغییرات آب و هوایی و نظام سرمایهداری مقصران اصلی بحران غذایی جهان هستند که با آن مواجه شدهایم.
پیشبینیها نشان میدهد تا سال ۲۰۳۰ تولید محصولات کشاورزی جهان در اثر تغییرات آب و هوایی به میزان یکپنجم کاهش خواهد یافت. در کشور آفریقایی زامبیا به دلیل خشکسالی و جاری شدن سیل برداشت ذرت طی سال زراعی جاری یکچهارم کاهش خواهد یافت.
هند و پاکستان بالاترین درجه دمای هوا طی ۱۲۲ سال گذشته را در ماههای مارس و آوریل تجربه کردند. دولت هند بعد از آن که نتوانست گندم کافی برای برنامههای امنیت غذایی خود خریداری کند صادرات این محصول را ممنوع کرد. این اقدام مشکل کمبود گندم در بازار جهانی را تشدید کرده و قیمتها را بالا برده است.
اما تغییرات آب و هوایی و بحران غذایی خود به خود به وجود نیامدهاند. این دو، محصول و نتیجه نظام سرمایهداری جهانی هستند. نظامی که برای سود شرکتی در برابر منافع مردم و سیاره زمین اولویت قائل است.
* شرکتی شدن کشاورزی
فرآیند شرکتی شدن کشاورزی در جریان انقلاب سبز در هند طی اواخر دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. این تحول که در جریان همکاری بین هند و آمریکا شکل گرفت بر دو پایه استفاده از کودهای شیمیایی و کشت گسترده زمینها قرار داشت. بذرهای پربازده و کودهایی که تولید محصول را افزایش قابلتوجهی میدادند تولید شدند. استفاده از آفتکشها گسترش زیادی پیدا کرد. آب زیادی از زیرزمین استخراج و سفرههای زیرزمینی تخلیه شد.
این نظام سرمایهداری به سمت ارزهای حرکت به سمت کشاورزی گسترده و تجمیع سودهای کلان در دست تعدادی معدود، باعث شد کشاورزان خرده پا بیش از پیش به کودهای شیمایی گران وابسته شوند و این کار، آنها را زیر بار بدهیهای کلان برد. در هند گفته میشود که طی سال ۲۰۲۰ بیش از ۱۰ هزار کشاورز خرده پا به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهیهای کلان خود دست به خودکشی زدهاند.
شرایط نابرابر و غیرعادلانه حاکم بر سیستم نظام سرمایهداری به سمت ارزهای بانکی جهان که توسط نهادهای مالی بینالمللی مثل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تعریف میشود نیز عامل بروز این وضع بودهاند.
برنامههای اصلاحات ساختاری که توسط بانک جهانی در جریان بحران بدهیهای آمریکای لاتین و آفریقا بعد از بحران نفتی ۱۹۷۹ بر کشورهای این منطقه تحمیل شد کشورهای فقیرتر را وادار کرد بخشهای عمومی را به بخش خصوصی واگذار کنند و از برنامههای رفاه عمومی بکاهند.
به این کشورها گفته شد برای پرداخت بدهیهای خود باید تولید محصولات بومی را کنار بگذارند و محصولاتی را تولید کنند که بازار جهانی به آن نیاز دارد. در نتیجه، جوامع محلی و کشاورزان خرده پا به دلیل کاهش دسترسی به مواد غذایی و اثرات منفی اکولوژیک، آسیبپذیری بیشتری در برابر ناامنی غذایی پیدا کردند.
* یکسوم غذای تولیدی در جهان هدر میرود
نظام سرمایهداری از یک جهت دیگر نیز به تشدید گرسنگی در جهان کمک کرده است و آن حیف و میل غذاست. به دلیل حاکم بودن فرهنگ سرمایهداری، دورریز غذا در کشورهای توسعهیافته و بهویژه در آمریکا امری شایع است. در واقع حیفومیل غذا در آمریکا یکی از عوامل تهدیدکننده امنیت غذایی جهان است.
بر اساس آمار فائو یکسوم غذای تولیدی در جهان دور ریخته میشود یا به هدر میرود. این رقم معادل غذای موردنیاز ۱.۳ میلیارد نفر است. کشورهای توسعه یافته هر ساله به اندازه کل تولیدات کشاورزی آفریقای زیرصحرا غذا دور میریزند. در آمریکا هر ساله ۶۰ میلیون تن غذا معادل ۱۶۰ میلیارد دلار به هدر میرود. این رقم میتواند شکم ۱۰۰ میلیون نفر در جهان را سیر کند. سرانه هدررفت غذا در رستورانهای آمریکا ۶۴ کیلوگرم در سال است که این رقم ۲.۵ برابر متوسط کشورهای با درآمد بالاست.
با وجود هدررفت گسترده غذا در آمریکا دولت این کشور هیچ تلاشی را برای اصلاح نظام سرمایهداری به سمت ارزهای این وضعیت انجام نمیدهد. بهعلاوه قوانین و سیاستگذاریها در این کشور نیز اولویتی برای کاهش هدررفت غذا قائل نیستند. وزارت کشاورزی آمریکا متعهد شده است تا سال ۲۰۳۰ میزان هدررفت غذا در این کشور را به میزان ۵۰ درصد کاهش دهد اما آمارهای موجود نشان میدهد این تعهد بیشتر نمادین بوده است تا عملی.
به گزارش کاج پرس به نقل از ایرنا، دولت آمریکا بهعنوان نماینده نظام سرمایهداری درجهان طی تاریخ ۲۴۵ساله خود تنها ۲۰ سال را در جنگ نبوده و در بقیه سالها با به راهانداختن جنگهای کوچک و بزرگ، آشوب و ناامنی را برای مناطق مختلف جهان به ارمغان آورده و کشاورزی را در این مناطق مختل کرده است. وقتی پای منافع در میان باشد، دولت آمریکا به منافع سرمایهداران و صاحبان شرکتهای بزرگ بیش از امنیت غذایی و بهداشت مردم خودش اهمیت میدهد تا چه برسد به امنیت غذایی مردم جهان. . - کد 24 I
دولت یازدهم ۲۰۰ میلیارد دلار داشت اما مشکل بیکاری را حل نکرد
استاد اقتصاد دانشگاه تهران با بیان اینکه دولت یازدهم در چهار سال خود ۲۰۰ میلیارد دلار در اختیار داشت که میتوانست مشکل بیکاری را حل کند گفت: مقامات دولت یازدهم علم اقتصاد را علمی دقیق همچون علوم طبیعی میدانند که غلط است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی باشگاه خبرنگاران پویا، دکتر ابراهیم رزاقی، استاد اقتصاد دانشگاه تهران، در برنامه «جهان آرا» شبکه افق سیما که با موضوع بررسی رکود و بیکاری بود گفت: نظام سرمایه داری شکاف طبقاتی را قبول دارد؛ چرا که معتقد است آن شخصی میتواند سرمایهگذاری کند که سرمایهدار باشد. بنابراین لازمه سرمایهگذاری این است که یک عده سرمایهدارشوند تا سرمایه گذاری رخ دهد.
وی با بیان اینکه این دیدگاه در دولت هاشمی رفسنجانی وجود داشت گفت: از آن زمان نظام سرمایهداری که بر خلاف قانون اساسی بود، در ایران پیاده شد.
رزاقی با بیان اینکه وقتی این شکاف طبقاتی ایجاد شد، در حالی که اقتصاد کشور انتظار سرمایهگذاری آنها را میکشید این اتفاق به جهت اینکه کشور ایران یک اقتصاد نفتی دارد و درآمد آن به وسیله فروش مواد نفتی به کشورهای صنعتی تأمین میشود رخ نداد.
وی با بیان اینکه در چنین شرایطی فقط شکاف طبقاتی به وجود آمد گفت: در چنین شرایطی به جهت اینکه سود برای سرمایهداران در واردات بیشتر از فعالیتهای تولیدی بود، سرمایهی آنها به سمت واردات سوق پیدا کرد و تولید رونق نگرفت و در نتیجه مشکل بیکاری حل نشد؛ چرا که در نظام سرمایه داری تنها سود اصالت دارد حتی اگر ناشی از واردات و سوداگری باشد.
رزاقی با بیان اینکه با چنین سرمایه ای از اول انقلاب تا کنون میتوانستیم مشکل بیکاری را حل کنیم گفت: مثلا دولت یازدهم در چهار سال خود دویست میلیارد دلار در اختیار داشت که میتوانست مشکل بیکاری را حل کند.
وی در بیان تناقض نظام سرمایهداری با نظام اسلامی گفت: نظام اسلامی اقتصاد را وسیله میداند نه هدف اما نظام سرمایهداری لذت جویی را هدف غایی خود به شمار می آورد. در نظام سرمایهداری است که فساد اقتصادی را معوقه بانکی می نامند و حتی به ثروتمندان یارانه میدهند.
رزاقی با انتقاد از رویکرد مشاوران دولت یازدهم در مواجهه با علم اقتصاد که آن را علم دقیق همچون علوم طبیعی میدانند گفت: این دیدگاه اشتباه است چرا که علوم طبیعی ناظر به طبیعت است اما علم اقتصاد نشأت گرفته از ذهن بشری است که اگر اصالت را به سود داد چیز دیگری را در نظر نمیگیرد.
وی با بیان اینکه حاکم شدن چنین دیدگاهی باعث شده است، در پوشش توسعه هر بلایی سر طبقات ضعیف که به فرموده امام خمینی صاحبان اصلی انقلاب اسلامی هستند، بیاید گفت: در جمهوری اسلامی چه اتفاقی رخ داده است که رئیس جمهوری یا وزیری هزار میلیارد ثروت دارد در حالی که 12 میلیون بیکارند و 30 میلیون نفر نان ندارند بخورند.
رزاقی با بیان اینکه انقلاب برای طبقات محروم است؛ چراکه آنها انقلاب کردند و سپس ثروتمندان به آنها پیوستند گفت: نباید در مسئولین خوی کاخ نشینی به وجود بیاید که حاضر نباشند ثروت خود را اعلام کنند؛ چرا که چنین مسئولی هرگز از فقرا حمایت نخواهد کرد همانگونه که امروزه در نحوه پرداخت وامها این مسئله گویا است.
وی با بیان اینکه اقتصاد ایران به ظاهر اسلامی اما در محتوا مطابق نظام سرمایه داری است گفت: در نقطه انهدامی از نظر اقتصادی قرار گرفته ایم زیرا غرب، مقاومت لازم را از ما ندیده است.
رزاقی با بیان اینکه دولت تحول نظام سلامت را به عنوان نقطه مثبت کارنامه خود میداند در حالی که شاهد درآمدهای میلیاردی برخی پزشکان هستیم گفت:بسیاری از اقشار جامعه توانایی رجوع به پزشک متخصص را به جهت هزینههای بالای آنها ندارند.
وی با بیان اینکه اگر اقتصاد مقاومتی نبود کشورهایی مثل ژاپن و آلمان به جایگاه امروز خود نمی رسیدند گفت: برخی گمان می کنند عقلانیت یعنی هر آنچه آمریکا می گوید. مواد اولیه بدهیم و هر آنچه مصرفی است بخریم.
دیدگاه شما